امام مثل آب بود
"ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام
مثل آب بود. ماهیها به جز آب چه می دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی
ماهی از آب جدا میشود و روی زمین بیافتد، تازه زمینی که آرام تر از دریا
است، شروع میکند به تکان خوردن.
ماهی دست و پا ندارد(!) وگر نه می شد نوشت که به نحو
ناجوری دست و پا می زند. تنش را به زمین می کوبد. ماهی به اندازه طول بدنش
از زمین بالاتر می رود و دوباره به زمین می خورد. ستون مهره هایش را خم و
راست می کند. مثل فنر از جا می پرد. با سر و دمش به زمین ضربه می زند. به
هوا بلند می شود. با شکم روی زمین می افتد و دوباره همین کار را دنبال می
کند. اگر حلال گوشت باشد و فلس داشته باشد در طی این بالا و پایین پریدنها
مقداری از فلس هایش از پوست جدا میشود و روی زمین می ماند البته بعضی
ماهیگیرها اشتباه می کنند و روی شکم ماهی سنگ می گذارند تا بالا و پایین
نپرد(!)
علم می گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب به دلایل طبیعی می میرد. اما هرکس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلیل طبیعی نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد. خشم، عجز، تنهایی، خفقان... اینها لغاتی علمی نیستند. ارمیا ماهی بی دست و پای حلال گوشتی شده بود روی زمین!"
از کتاب "ارمیا" رضا امیرخانی